میلاداصغری
میلاداصغری

♫♪♥مــــیـــــلاد اصــــــــــــغــــــــــــــری♥♫♪


جانبازان

 جنگ که شروع شد، سر زمین بودم با تراکتور،

جنگ که تموم شد، برگشتم سر همون زمین، بی تراکتور. 
آقاجون مو هنوز دفترچه بیمه هم نگرفتم،
حالا خیلی زوره، خیلی زوره این حرفا...
شما سهمتان ر دادن. 
سهمتان همین زخم زبون هایی بود که زدین....
 
 
پ,ن: تازگیا با خانواده ای فامیل شدیم که پدر این خانواده یه جانباز هست. بهش گفتم به شما چقدر سهمیه میدن؟ گفت روزی که داشتیم میرفتیم دفاع پدرم هرسه برادر رو دور خودش جمع کرد و گفت: نمیبخشمتون و مدیون هستین اگه برین دفاع کنین و بعدش از جمهوری اسلامی پول بگیرین. میگفت من دنبال پولش نبودم اما انتظار ندارم الان خیلی ها که از تیرهای نخورده میلنگن بهترین سهمیه هارو بگیرن. حرفاش قشنگ بود میگفت یادمه بنی صدر دستور داده بود بچه بسیجی هارو از پشت با تیر بزنن. کل دندوناش رو کشیده بود. معده و روده هاش خراب بود میگفت مشکل از آب اونجا بوده. رو بدنش جای یه زخم خیلی گنده بود. تو ماشین بسختی مینشست و ... خیلی دلش از دست مسئولین پر بود خیلی. از بس بدنش ضعیف شده بود یبار فکر کرده بودن معتاد هست و دستگیرش کرده بودن. بعد که می برنش آزمایش میفهمن جانباز بوده.
 
این ها رفتند که ما بمونیم. آهای آقای مسئولی که رو صندلی نرمت تکیه دادی باتوهستم...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







یک شنبه 22 ارديبهشت 1392

|


به وبلاگ من خوش آمدید من میلاد اصغری دانش اموز سوم دبیرستان علوم ومعارف اسلامی امید وارم از این سایت استفاده صحیح کرده باشید موفق باشید ************************ روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم. خطاب آمد: به صحرا برو. آنجا مردی کشاورزی می کند. او از خوبان درگاه ماست. حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید. حضرت تعجب کرد که او چگونه به درجه ای رسیده است که خداوند می فرماید از خوبان ماست. از جبرئیل پرسش کرد. جبرئیل عرض کرد: در همین لحظه خداوند او را امتحان می کند، عکس العمل او را مشاهده کن. بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد. نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم. حال که تو مرا نابینا می پسندی من نابینایی را بیش از بینایی دوست می دارم. حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است. رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه. میخواهی دعا کنم خداوند چشمانت را شفا دهد؟ مرد گفت: خیر. حضرت فرمود: چرا؟ گفت: آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست می دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم. الهی رضاً به رضائک و تسلیماً لقضائک اللهم عجل لولیک الفرج
�ÓÊ Çá˜ÊÑæäí˜

�ÑæÝÇíá ãÏíÑ æÈáÇ�

 

تصويرمسجدالحرام
دانلودتصاویر رهــبر
دانلودتصاویرشهید همت
آینده تابناک
قصه های یک دیدار

 

میلاد اصغری

 

ارديبهشت 1392

 

جانبازان
لایک های بی ارزش ...
دیروز 【 200هزار شهــــید 】 در یک جبهـــه جـــا شدند ...
دخترا سیب گلابن
ای شقــایق های آتش گرفته

 

 

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ,مذهبی و آدرس miladasghari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





�Çí�Çå ÌÇãÚ ÚÇÔæÑÇ
ÞÇáÈåÇí ãÐåÈí æÈáÇ�
درد دل با کربلا
ردیاب خودرو

 

پیشتاز دلفان
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

 

RSS 2.0
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 28
بازدید کل : 10572
تعداد مطالب : 5
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



کد حرکت متن دنبال موس

 


ãÑÌÚ ÏÑیÇÝÊ ÞÇáÈåÇ æ ÇÈÒÇÑåÇی ãÐåÈی
By Ashoora.ir & Blog Skin :.